ای شده از رخ تو تاب قمر


ای شده از رخ تو تاب قمر

وی شده از لب تو آب شکر
وی شده از لب تو آب شکر
از رخ و زلف خویش در عالم
از رخ و زلف خویش در عالم
فتنه ای در فکندی ای دلبر
فتنه ای در فکندی ای دلبر
چهره پنهان مکن که در خوبی
چهره پنهان مکن که در خوبی
چون تو صاحب جمال نیست دگر
چون تو صاحب جمال نیست دگر
عاشقان ترا بدین اومید
عاشقان ترا بدین اومید
تا ببینندت ای پری پیکر
تا ببینندت ای پری پیکر
در هوای تو مانده اند به درد
در هوای تو مانده اند به درد
چهره پر خون و سینه پر اخگر
چهره پر خون و سینه پر اخگر
نیست چون انوری یکی عاشق
نیست چون انوری یکی عاشق
با لب خشک و با دو دیدهٔ تر
با لب خشک و با دو دیدهٔ تر